روزگار ناخوشی
سلام شیرینی زندگیم درسایم دیروز صبح از خواب که پا شدی . مثل هر روز نبودی کمی کسل و بی حوصله . اولش فکر کردم حتما" سرما خوردی و به همین دلیله که کسلی . اما برای اولین بار توی طول این چهار و نیم ماه گذشته . شروع کردی به گریه و نق نق کردن . بهت شیر دادم و چون شما گلم شبا پوشک نمیشی و جیش نمیکنی . اومدم یه شستشوت بکنم و پوشکت کنم . که یادم اومد امروز مثل روزای گذشته که بلافاصله خودتو خیس میکردی .کاری نکردی . خلاصه بازم بد به دل خودم راه ندادم و پوشکت کردم . اما برخلاف هر روز نخوابیدی . مشخص بود چیزی داره اذیتت میکنه . بابا رفته بود سر کارش .اون موقع صبح هم روم نمیشد به کسی بگم یا برم در خونه ی همسایه ای . بالا...